دختر خوب

 

یک دختر خوب با طبیعت اش همراهی می کند؛ طبیعت یک دختر این است که قدرت درک اندوه دارد. این که شما می بینید بزرگان انبیاء نسبت به پرورش دخترانگی دختر اعتناء می کردند یعنی اینکه جامعه انسانی باید از این اوصاف زنانه بهره مند شود. روایتی در کتاب عوالم می خواندم که وقتی که خواهر حضرت فاطمه زهرا (س) مرحوم شد و پیامبر (ص) او را دفن می کرد ،پدر و دختر بالای سر این مزار نشسته بودند، بی بی گریه می کرد و حضرت پیامبر اشک های او را آرام آرام پاک می کرد. وقتی که خلیفه دوم آمد فریاد کشید و می خواست جمع را متفرق کند، حضرت منع کردند، یعنی این که زن ها باید عاطفی باشند و این جریان عاطفی را بازتولید کنند؛ یعنی این که پدر بنشیند کنار دختر و دختر را تسلی بدهد تا در آن خلق زنانگی خودش و با همان سبکی که می پسندد فشار و استرس روانی خودش را کم بکند نه مثلا او هم بیاید مردانه عمل کند، داد بزند یا احیانا درون خودش بریزد، یا با روش ها و شیوه های دیگری که اسمش را می گذارند اقتدار شخصیت، نه، این نیست. آگاهی از موقعیت یک دختر، یک زن و یک مادر هر سه به عنوان یک موقعیت متمایز، بسیار مهم است که به شدت هم مورد تهدید و خطر است. دختری که از این موقعیت ها آگاه نباشد بعدها نمی تواند عملکرد صحیح مادرانه داشته باشد، آن وقت مشکل اش خیلی بیش تر از قدیمی هاست به خاطر اینکه اولا حفظ بافت خانواده نیاز به زن دارد، زن خوب در مقابل مرد خوب. حفظ طبیعت، زن را ناخودآگاه مادر می کند. یعنی این که هرمون هایی در خونش ترشح می شود که متناسب با انجام رفتارهای مادرانه است.

 

کدام اعتماد به نفس؟

یکی از مسایلی که چه دختر و چه پسر به آن احتیاج دارند، داشتن اعتماد بنفس کافی است تا به عنوان یک مادر و پدر و یا یک همسر بتوانند در آینده به شرایط مطلوب برسند. بحث اعتماد به نفس، امروزه در مباحث مربوط به مهارت های زندگی خیلی مطرح است و در این باره خیلی صحبت می شود ولی معمولا اعتماد به نفسی که غربی ها مطرح می کنند و متأسفانه تمام مقاطع تحصیلی ما در آموزش و پرورش این ها را به معلم آموزش می دهند و معلم ها هم آن را با بچه ها کار می کنند بیش تر با هدف بالا بردن اعتماد به نفس دخترها برای مشارکت اجتماعی است نه شریک زندگی خانوادگی، و ما واقعا داریم پیامدهایش را می بینیم مثلا یک دختر خانم حاضر است هر روز ساعت هشت صبح بلند شود و برود سر کلاسش – چه حوزه و چه دانشگاه – اگر شاغل بود، برود سر کارش یعنی به طور عادی بر خودش اعتماد بنفس پیدا کرده، بر خوابش و بر خوراکش مسلط شده تا بتواند عنصر فعالی در اجتماع باشد. پیوسته خودش را با قواعد خشک و انعطاف ناپذیر اجتماعی هماهنگ می ند. گاهی وقت ها عصبانی میشود، ناراحت می شود، رئیس یا استادش با او تندی کرده و مجبور بوده به خاطر حفظ شغل یا حفظ ترم درسی اش با این وضعیت کنار بیاید ولی همین دخترخانم اگر یک روز تعطیل باشد حاضر نیست بلند شود صبحانه درست کند و یک فضای با طراوتی ایجاد کند که خانواده یا همسرش از این فضا بهره مند شود. یعنی انعطاف کافی برای این قضیه ندارد و اگر به او بگویید، میگوید: خب خوابم می آید نمی توانم! یعنی بر خودش اعتماد به نفس ندارد که می تواند بر این قضیه و بر این فضا مسلط شود.

می خواهم بگویم صرف نظر از مباحثی که در کتاب های روان شناسی خیلی کلی می خوانیم، باید به طور جزئی این مساله را داخل زندگی بچه هایمان بیاوریم که یک دخترخانم باور کند که همیشه می تواند بر شرایط داخلی خانه مسلط بشود. این دختری که می تواند با رئیس، استاد، همکارش یا با همکلاسی اش کنار بیاید چرا موقع عصبانیت نمی تواند با همسرش – که البته او هم به خطا عصبانی می شود و به خطا نمی تواند خودش را کنترل کند – کنار بیاید؟ چرا آن را به یک موقعیت بحرانی تبدیل می کند؟ چرا فکر می کند که نمی تواند بر موقعیت خودش مسلط بشود؟ اصلا چرا ما در خانه به محرک ها خیلی سریع پاسخ می دهیم؟

در خانواده، پاسخ ما در برابر محرکی که ما را عصبانی می کند ما را ناخشنود یا غم زده می کند درست چسبیده به آن محرک است یعنی اگر الان همسرم حرفی زد، همین حالا می خواهم جوابش را بدهم. خب اگر حرف بدی باشد جوابم هم بد است. در این موقعیت نمی توانیم کنترل کنیم. نمی توانیم فاصله ایجاد کنیم. می توانیم درست فکر کنیم تحمل کنیم و حتی درست اعتراض کنیم، ولی همین کار را داخل فضای اجتماعی می کنیم چون نمی خواهیم دیگران برآورد بدی از ما داشته باشد. سعی می کنیم حداکثر توان خودمان را به کار می بریم که از ما یک وجهه خوبی بماند. این دختر خانم داخل مدرسه با دوست هایش خیلی رفیق و صمیمی است ولی به خانه که می آید سر مادرش هوار می کشد. این ها همه نشان می دهد که ما برای این که فرد در روابط خانواگی دارای اعتماد به نفس باشد و بتواند بر خودش مسلط باشد کار نکرده ایم.

 دختر خوب

قضیه عشق های رمانتیک

ما فکر می کنیم مثلا عشق صرفا یک احساس است، محبت، یک احساس است، این را به غلط داخل مغز ما کرده اند؛ بخش زیادی از عشق و محبت، ایجاد کردنی است. یک بخش از این عشق و محبت فعل است نه احساس، اگر در قرآن فرموده است بین زن و شوهر مودت و رحمت است، مفسرین ما همه فرموده اند مودت یعنی اظهار محبت، و فرق می کند با رحمت، یعنی انسان باید به صورت یک عامل و کنشگر دائما دنبال این باشد که این محبت را ایجاد کند. گاهی وقت ها دونفری که رابطه شان سرد است می توانند فقط با یک رسیدگی درست و بجا به طرفین این عشقی که نیست به وجود بیاورند. مگر ما معتقد نیستیم که علاقه های قبل از ازدواج غلط است و ازدواج درست این است که افراد با همان سنت ها و آداب های اسلامی ازدواج کنند و بعدا این عشق را به وجود بیاورند یعنی یک ازدواج خوب است که از مینیموم علاقه برود به سمت ماکسیمم علاقه، نه این که به یک باره از ماکسیمم بیاید پایین، در عشق های رمانتیک قضیه این است.

شما ببینید حضرت صدیقه طاهره(س) در یکی از عبارت ها در برابر حضرت علی (ع) تعبیرشان این است که:« خانه خانه توست و من کنیز تو» این خیلی حرف مهمی است، یعنی می داند که در برابر امیرالمؤمنین باید یک چنین تعبیری به کار ببرد. یک زن آزاد مثل حضرت زهرا (س) چنین حرفی می زد، و این چیزی از ارزش وجودی یک زن کم نمی کند. باید به فراخور فضای احتیاج و نیاز همسر از نظر روانی و جسمی رفتار کرد و سخن گفت. شوهر هم باید دقیقا به همین کیفیت رفتار کند. این علاقه را باید ایجاد کرد.

خانم علاسوند

 






برچسب ها : موعظه خوبان  ,