پلاک

 

ریه های شیمیایی هنوز سرفه می کنند.

خون های « خردل» ی روی بوم زندگی شتک می زند.

هنوز پل بی عابری بین چشم های خیس مادر و دور دست های امید بسته شده است.

برای خیلی ها هنوز قاب عکس ها همه شناسنامه پدر است.

هنوز خواهرها چفیه برادرانشان را بو می کنند.

هنوز پدرها خلوت گریه خود را ترک نکرده اند.

هنوز پاهای بدلی تن های پر ترکش را می کشند.

هنوز نخاع های قطع شده به دنبال باغبان زندگی اند.

هنوز زندگی ها با ویلچر جابه جا می شود.

هنوز بیابان ها, استخوان های شیری رنگ را در آغوش کشیده اند.

دل های چشم به راه هنوز دیدن استخوان ها و پلاک ها را آرزو می کند.

هنوز پنج شنبه بازار پرچم ها و ضریح ها گرم است.

هنوز سایه سیم های خاردار از چشم اسیران ما پاک نشده است.

هنوز رد کابل ها و پوتین ها یادگار اردوگاه هاست.

هنوز پابرهنه های خمینی تشییع می شوند.

هنوز با آبروی سرخ اینان خود را آرایش می کنیم.

هنوز...

آیینه این «هنوز» ها در برابر ما است.

به خودمان نگاه کنیم.

 

 






برچسب ها : گلزار خوبان  ,