شکننده یا قدرتمند
دیده اید که نوک شاخه های یک درخت، باریک و شکننده اند و این نشان می دهد که شاخه های درخت هرچه از تنه خود فاصله گرفته و دورتر باشند، ضعیف تر و شکننده تر و نازک تر می شوند و هرچه هم نزدیک تر باشند ضخیم تر و قوی تر.
حال ماجرای ما آدم ها نیز دقیقا از همین قرار است. یعنی هرچه از اصل خود که خداست بیشتر فاصله بگیریم، عاجزتر و ناتوان تر می شویم و هرچه به او نزدیک و نزدیک تر باشیم، نیرومندتر و تواناتریم.
این که پیامبر (ص) این همه در بین عالم و آدم توانا می نماید، بخاطر این است که نسبت به حق و حقیقت که خدا و راه خداست هیچ گاه کوتاه نباشد و کوتاهی نکرد و فاصله نگرفت و دور نشد.
لا یقصر عن الحق
لباس بندگی
شما اگر بخواهی به عمق دریا رفته و شگفتی های آن را از نزدیک به تماشا نشسته و از تماشای زیبایی های بی شمار آن برخوردار باشی باید نخست جامه غواصی را بر این داشته و آن گاه در آن فرو شوی .دنیا هم آن گونه که در روایات آمده است هم چون دریاست و مثل دریا تماشایی است. می توان از تماشای آن لذت برد به شرط آن که جامه تقوا و لباس بندگی بر تن داشته باشیم.
«لباس التقوی ذلک خیر» و بدون این جامه تقوا و بندگی دنیا کشنده است و زندان، پس اگر می گویند: فلسفه آفرینش عبادت و بندگی خداست، بخاطر آن است که با بندگی می توان برخوردار شد در حقیقت فلسفه آمدن ما به این دنیا به مهمانی آمدن است.
دو تار مو
اگر بعضی ها معنای اطاعت را می فهمیدند دیگر هرگز به طنز و طعنه نمی گفتند: با یکی دو تار مو که آدم جهنمی نمی شود! بله جهنمی می شود اما نه به خاطر دو تار مو، بلکه به خاطر اطاعت نکردن و تازه دو تار مو را هم دست کم نگیر، چون حقیقتا می تواند جهنمی به پا کند. زمان جنگ یادت نیست؟ می گفتند در شب باید خاموشی مطلق باشد و حتی آتش سیگار هم نباید روشن کرد وگرنه دیده بان های هوایی همان نقطه را دیده و آن جا را بمباران خواهند کرد.
بنابراین مهم اطاعت است و اطاعت یعنی وقتی خداوند به زن می گوید: خود را بپوشان، زن نیز خود را به طور کامل بپوشاند، درست مثل وقتی که پدر تاجری به فرزند خود می گوید: در گاوصندوق را ببند و او باید ببندد نه این که پشت گوش انداخته، بگوید: فقط به اندازه کمتر از یک بند انگشت باز است و این هیچ اشکالی ندارد!!
مثل نام گل
داستان ما همان داستان مجنون عامری است که از لیلی تنها نام او را در اختیار داشت، این بود که نامش را بر خاک نوشته و با همان نام دلخوش و شاد بود.
گفت مشق نام لیلی می کنم
خاطر خود را تسلی می کنم
چون میسر نیست من را کام او
عشق بازی می کنم با نام او
ما هم از خدا تنها مشتی نام بلدیم و با همان نام ها زندگی کرده و سرخوشیم.
و نام خدا مثل نام گل است. وقتی می گویی گل، تمام گل ها هم چون رز، سرخ، نسترن، یاس، نرگس، شب بوو... را شامل می شود. ولی وقتی می گویی نسترن، دیگر شامل یاس نخواهد شد. نام الله مثل نام گل است. همین که می گویی الله، یعنی غفار، ستار، مؤمن و... . ولی هنگامی که می گویی ستار، دیگر معنای مؤمن را نمی دهد. بنابراین بسم الله یعنی به نام همان کسی که غفار و ستار و کریم و مؤمن و سلام و... است. از این رو می توان گفت واژه الله تنها واژه ای است که به هیچ زبانی نمی توان ترجمه کرد، زیار این واژه اشاره به هزار نام الهی دارد.
توی سر، نه روی سر
یک سبد سیب سرخ را اگر بر سر نهاده و در کوچه و بازار راه بیفتی، نه تنها نیرو و انرژی به تو نمی بخشد، بلکه رمق و توان تو را هم خواهد گرفت. اما اگر از میان آن همه سیب، تنها یکی را قاچ زده و در دهان نهاده و مصرف کنی تو را نیرو نشاط می بخشد. قرآن، همان سبد سیب سرخ است که با تمام تأسف، برخی از ما آن را در شب های قدر بر سر گرفته و احترام می کنیم بی آن که حتی آیه ای در جان و وجودمان جاری شود و یا در زندگی خود به کار بندیم. جان من! قرآن باید توی سر قرار گیرد نه فقط روی سر و باید در دل و جان مان جای گیرد و نه فقط بر زبان.
چون به جان در رفت جان دیگر شود
جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
اما بسیاری از ما چون کودکی غذا را به دهان گذاشته و به جای آن که فرو برد بیرون می ریزد. آیات قرآنی را تنها در زبان ودهان داریم و آن را خوب و با تجوید و ترتیل می خوانیم اما به جای آن که در دل و جان جای دهیم فرسنگ ها از حقیقت آن دور شده و فاصله می گیریم.
استاد محمدرضا رنجبر
برچسب ها : موعظه خوبان ,