سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
لوگو
لینک دوستان
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :28
کل بازدید :62507
تعداد کل یاد داشت ها : 54
آخرین بازدید : 103/2/31    ساعت : 3:4 ص

این در به حریم آسمان نزدیک است

من خاطره ای به یاد دارم از سی و چند سال قبل و با یک واسطه از قول مسئول اداره گردشگری زمان پیش از انقلاب در مشهد نقل می کنم. مرد و زنی آمریکایی از طریق مرز افغانستان وارد خراسان و اداره گردشگران جا می شوند. این شخص از احوال آنها نقل می کرد. از آن مرد آمریکایی پرسیده بود برای چه به ایران آمده اند؟ گفته بود: من در فلان ایالت آمریکا در فلان دانشگاه مشغول تحصیل بودم ولی همیشه در درون خودم احساس خلأی می کردم. بعد اشاره به سینه اش می کند و می گوید: همیشه خیال می کردم درونم خالی است! یک احساسی بود, خوب نمی فهمیدم یعنی چه. بعد با دختر دانشجویی آشنا شدم – همین خانمی که این جا نشسته- با هم دوست شدیم و بعد ازدواج کردیم. من فکر می کردم بعد از ازدواج این احساس کمبود برطرف شود. من و همسرم با هم مهربان و صمیمی بودیم ولی باز می دیدم همان احساس خلأ, گهگاهی ظهور می کند. خیلی ناراحت بودم تا حدی که فکر می کردم حتی حوصله معاشرت با همسرم را هم ندارم. یک روز با خودم گفتم ممکن است همسرم فکر کند که از او بدم می آید، مشکلی برایم پیدا شده یا دل به کس دیگری بسته ام. مسأله را خیلی صریح با ایشان در میان گذاشتم. وقتی همسرم حرف های مرا شنید، گفت: اتفاقا من هم یک چنین حالتی دارم و از آن روزی که به شما علاقه مند شدم و تصمیم به ازدواج گرفتیم فکر می کردم این مشکل با ازدواج حل می شود. حالا می بینم هر دوی ما این نیاز مشترک را داریم.گفتیم چه کنیم؟ گفت: شاید اگر به کلیسا برویم، این کشیش ها چیزی بدانند و علتش را بفهمند و بعد دعایی، مناجاتی، کاری بکنیم.

ادامه مطلب...




برچسب ها : موعظه خوبان  ,


      

 

مشاوره

 

چگونه محبتم را نسبت به شوهرم ابراز کنم و به او نشان بدهم که دوستش دارم؟

زن نیز باید علاقه خود را به شوهرش ابراز کند. اولین راه ابراز محبت, با زبان و گفتار است. خانم محترم! چه مانعی دارد گاهی به شوهرت بگویی عزیزم واقعا تو را دوست دارم؛ اگر در بیرون خانه است به او تلفن بزن و حالش را بپرس؛ اگر از موقع معمول دیرتر به خانه آمد, بگو: «در انتظار مقدمت بودم, از دیر آمدنت ناراحت شدم». اگر از سفر آمده به او بگو:«خوب شد آمدی دلم برایت تنگ شده بود».و...

در ادامه, چند راه دیگر ابراز علاقه زن به شوهرش را ذکر می کنیم:

ادامه مطلب...




برچسب ها : مشاوره خوبان  ,


      

پلاک

 

ریه های شیمیایی هنوز سرفه می کنند.

خون های « خردل» ی روی بوم زندگی شتک می زند.

هنوز پل بی عابری بین چشم های خیس مادر و دور دست های امید بسته شده است.

برای خیلی ها هنوز قاب عکس ها همه شناسنامه پدر است.

هنوز خواهرها چفیه برادرانشان را بو می کنند.

هنوز پدرها خلوت گریه خود را ترک نکرده اند.

هنوز پاهای بدلی تن های پر ترکش را می کشند.

هنوز نخاع های قطع شده به دنبال باغبان زندگی اند.

هنوز زندگی ها با ویلچر جابه جا می شود.

هنوز بیابان ها, استخوان های شیری رنگ را در آغوش کشیده اند.

دل های چشم به راه هنوز دیدن استخوان ها و پلاک ها را آرزو می کند.

هنوز پنج شنبه بازار پرچم ها و ضریح ها گرم است.

هنوز سایه سیم های خاردار از چشم اسیران ما پاک نشده است.

هنوز رد کابل ها و پوتین ها یادگار اردوگاه هاست.

هنوز پابرهنه های خمینی تشییع می شوند.

هنوز با آبروی سرخ اینان خود را آرایش می کنیم.

هنوز...

آیینه این «هنوز» ها در برابر ما است.

به خودمان نگاه کنیم.

 

 






برچسب ها : گلزار خوبان  ,

      

همسر شهید چمران


یک روز رفتم مجلس اعلای شیعیان برای دیدن امام موسی صدر, ایشان از من استقبال زیبایی کرد. از نوشته هایم تعریف کرد و این که چه قدر خوب درباره ولایت و امام حسین(ع) که عاشقش هستم, نوشته ام. بعد پرسید:« الان کجا مشغولید؟ دانشگاه ها که تعطیل است.» گفتم: در یک دبیرستان دخترانه درس می دهم. گفت:« این ها را رها کنید, بیایید با ما کار کنید». پرسیدم: چه کاری؟ گفت: «شما قلم دارید و می توانید به این زیبایی از ولایت, از امام حسین(ع) از لبنان و خیلی چیزها بگویید, خب بیایید و بنویسید». گفتم: دبیرستان را نمی توانم رها کنم؛ یعنی نمی خواهم. بعد پرسید چمران را می شناسم یا نه. گفتم : اسمش را شنیده ام. گفت:« شما حتما باید او را ببینید». تعجب کردم. گفتم: من از این جنگ ناراحتم, از این خون و هیاهو. هرکس را هم که در این جنگ شریک باشد نمی توانم ببینم. امام موسی اطمینان داد که :« چمران این طور نیست. ایشان دنبال شما می گشت. ما مؤسسه ای داریم برای نگهداری بچه های یتیم. فکر می کنم که آن جا با روحیه ی شما سازگار باشد«. ایشان خیلی اصرار کرد و تا قول رفتن به مؤسسه را از من نگرفت, نگذاشت برگردم. شش هفت ماه از این قول و قرار گذشته بود و من هنوز نرفته بودم مؤسسه. یک شب یکی از دوستانمان برای عیادت بابا آمد خانه مان و موقع رفتن دم در تقویمی از سازمان آمل به من داد, گفت هدیه است.

شب در تنهایی همان طور که داشتم می نوشتم, چشمم رفت روی این تقویم.دیدم دوازده نقاشی دارد برای دوازده ماه که همه شان زیبایند, اما اسم و امضایی پای آنها نبود. یکی از نقاشی ها زمینه ای کاملا سیاه داشت و وسط این سیاهی شمع کوچکی می سوخت که نورش در مقابل این ظلمت خیلی کوچک بود. زیر این نقاشی به عربی شاعرانه ای نوشته بود:« من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم ولی با همین روشنایی کوچک فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان می دهم و کسی که دنبال نور است, این نور نور هر چقدر کوچک باشد در قلب او بزرگ خواهد بود». کسی که به دنبال نور است! کسی مثل من. آن شب تحت تأثیر این شعر و نقاشی خیلی گریه کردم. انگار این نور همه ی وجودم را فرا گرفته بود, اما نمی دانستم کی این را کشیده.

بالاخره یک روز همراه یکی از دوستانم به آن مؤسسه رفتم. در طبقه اول مرا معرفی کردند به آقایی و گفتند ایشان دکتر چمران هستند. مصطفی لبخند به لب داشت و من خیلی جا خوردم. فکر می کردم کسی که اسمش با جنگ گره خورده و همه از او می ترسند باید آدم قسی ای باشد, حتی می ترسیدم, اما لبخند او  و آرامشش مرا غافلگیر کرد. دوستم مرا معرفی کرد و مصطفی با تواضع خاصی گفت:« شمایید؟ من خیلی سراغ شما را گرفتم. زودتر از این ها منتظرتان بودم.» مثل آدمی که مرا از مدت ها قبل می شناخت حرف می زد. عجیب بود. به دوستم گفتم: مطمئنی دکتر جمران این است؟ مطمئن بود! مصطفی تقویمی آورد. نگاه کردم و گفتم: من این را قبلا دیده ام. مصطفی گفت:« همه ی تابلوها را دیدید؟ از کدام بیشتر خوشتان آمد؟»

گفتم: شمع. شمع خیلی مرا متأثر کرد. توجه او سخت جلب شد و با تأکید پرسید:« شمع؟! چرا شمع؟!». من خود به خود گریه کردم. اشکم ریخت. گفتم: نمی دانم. این شمع, این نور, انگار در وجود من هست. من فکر نمی کردم کسی بتواند معنای شمع و از خودگذشتگی را به این زیبایی بفهمد و نشان بدهد. پرسیدم این را کی کشیده؟ من خیلی دوست دارم ببینمش, آشنا شوم. مصطفی گفت:« من!»

بیشتر از لحظه ای که چشمم به لبخندش و چهره اش افتاده بود تعجب کردم: شما که در جنگ و خون زندگی می کنید, مگر می شود؟ فکر نمی کنم شما بتوانید این قدر احساس داشته باشید!

یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها می رفت همراهش بودم. داخل ماشین هدیه ای به من داد؛ اولین هدیه اش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم. خیلی خوشحال شدم و همان جا باز کردم. دیدم روسری است؛ یک روسری قرمز با گل های درشت. من جا خوردم اما او لبخند زد و به شیرینی گفت : بجه ها دوست دارند شما را با روسری ببینند. از آن وقت روسری گذاشتم و مانده.

من می دانستم بچه ها به مصطفی حمله می کنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد می آوری مؤسسه, اما برایم عجیب بودکه مصطفی خیلی سعی می کرد –خودم متوجه می شدم- مرا به بچه ها نزدیک کند. می گفت:« ایشان خیلی خوبند. این طور که شما فکر می کنید نیست. به خاطر شما می آیند مؤسسه و میخواهند از شما یاد بگیرند. ان شاءالله خودمان بهش یاد می دهیم». نگفت این حجابش درست نیست, مثل ما نیست, فامیل و اقوامش آن چنانی اند. این ها خیلی روی من تأثیر گذاشت. او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد. به اسلام آورد. نه ماه ... نه ماه زیبا با هم داشتیم و بعد ازدواج کردیم.

 

 






برچسب ها : گلزار خوبان  ,

      

یکدیگر را اصلاح کنید

رهبر

مقام معظم رهبری

زن و شوهر باید همدیگر را در راه صحیح و صراط مستقیم الهی حمایت کنند. اگر هر کدام از این ها مشاهده می کنند یک عمل خیر و یک کار شایسته ای از همسرشان سر می زند, آن را تشویق کنند و اگر برعکس, احساس کردند که خطایی, یک انحرافی – خدای نخواسته – وجود دارد, سعی در اصلاح آن بکنند, یکدیگر را در راه خدا کمک و تشویق کنند.

زن و شوهر باید سعی کنند که یکدیگر را راصلاح کنند, نه مثل یک آقا بالاسر که مرتب به دیگری نیش بزند, نه! مثل یک پرستار , یک مادر و پدر دلسوز.

 

 

حسن جویی

آیت الله آقا تهرانی

استاد مرتضی آقا تهرانی

نباید به داشته ها و بهره مندی های دیگران نگاه کرد؛ خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: « و لا تمدن عینیک الی ما متعنا به ازواجا متهم».

پیش از ازدواج باید در انتخاب همسر و زیبایی او دقت کرد, ولی پس از ازدواج باید به خوبی های همسر خود توجه کرد. هر کدام از ما چند عیب و چند حسن داریم. باید عیب ها را کم جلوه دهیم و حسن ها را زیاد. آقایان برای رسیدن به این مقصود باید پول خرج کنند. من شنیدم یکی از آقایان فرموده بودند:« طلبه ها از پول مبارک سهم امام برای وسایل آرایش خانم ها استفاده نکنند. بنده فکر می کنم حتما باید استفاده کنند. لباسی که او دوست دارد, برایش بخرند. این ها در بهبود زندگی تاثیر دارد».

 

 

 

اول تطهیر بعد تدبیر

آیت الله بهاء الدینی

آیت الله بهاء الدینی (ره)

در ماه مبارک رمضان, علاوه بر کارهای روزانه, گاهی ساعتی نزد مادرم می ماندم و پس از صرف افطار به ادامه درس و بحث و مطالعه می پرداختم شبی دیر وقت به خانه برگشتم, به طوری که یک ساعت بیشتر به اذان صبح نمانده بود. هنگامی که وارد خانه شدم, مادرم را جنان ناراحت و آشفته خاطر دیدم که ناگهان به سوی من آمد و گفت: چرا این قدر دیر کردی؟ از ناراحت و نگرانی تا الان نخوابیده ام. بنده با غرور جوانی که داشتم به جای اظهار محبت و عذر خواهی از ایشان, گفتم: بی خود نخوابیده اید, میخواستید بخوابید.

چندی نگذشت که چوب این برخورد غلط را خوردم. هرچند آن شب در پی کار خوب و پسندیده بودم, ولی به خاطر پایمال کردن حقوق دیگران و اذیت پدر و مادر تنبیه شدم.

کسی که رئیس و بزرگ خانه است, اگر خود را تطهیر کند و به ملکات و حرکات الهی آراسته گردد, تمام اهل منزل تطهیر می شوند و این بهترین روش است. انبیاء و اولیاء چنین بودند که اول خود عمل می کردند, آن گاه به دیگران می آموختند. مرحله اول اخلاق اسلامی, تهذیب نفس خود است, که انسان به واسطه آن آتش را از خود دور می کند. آن گاه نوبت به تدبیر منزل می رسد و مرحله سوم تهذیب, اداره و تطهیر جامعه و دور کردن آن از آتش است. انسان کامل کسی است که این مرحله را طی کند.

 

 

 

 

اقیانوس آرام آرامش

دکتر غلامعلی افروز

 

   

دکتر غلامعلی افروز

انسان دو منبع آرامش دارد: یاد خدا و همسر. همسر آرامش گر کسی است که وجودش پر از جاذبه های شناختی, حسی, بصری, کلامی, رفتاری و نفسانی است. اگر این جاذبه ها را داشت نشان می دهد که از درون, آرامش و نشاط دارد. خانواده مثل باغ است؛ بچه ها , گل ها و میوه ها هستند, مادرها باغبان هستند و پدرها سنگربان. «الرجال قوامون علی النساء» . یعنی شوهرها سنگربان خانم هایشان هستند و این سنگربانی یعنی ایجاد امنیت, دادن نشاط, دادن پویایی, دادن آرامش و ... .

خانواده یعنی اقیانوس آرام و بهترین همسر کسی است که بیشترین آرامش گری را دارد و انسان آرامش گر کسی است که از بیشترین نشاط برخوردار باشد. آدم های امیدوار و مثبت اندیش, نشاط دارند و آدم های بدبین و افسرده, مضطربند؛ البته ممکن است چنین افرادی یک وقتی برانگیختگی هیجانی داشته باشند و در یک عروسی و پارتی حتی برقصند یا جایی از خود بی خود شوند و قهقهه بزنند, ولی این ها نشانه نشاط نیست. چهره گشاده وتبسم پایدار نشانه نشاط است. اگر این نشاط برود جایش غبار افسردگی می نشیند. افسردگی ارثی نیست. مثل رنگ چشم نیست که از پدر و مادر به فرزند منتقل شود؛ البته پدر و مادر می توانند زمینه ساز شوند. افسردگی عموما اکتسابی است یعنی از دست دادن مثبت اندیشی, تضعیف انگیزه های تلاش و ... .

 

 

میخ و شنا

استاد قرائتی

استاد قرائتی

باید آداب و رسوم زاید ازدواج را حذف کرد. اسلام ازدواج را راحت ترین کار قرار داده است. اما برای طلاق, موانع زیادی گذاشته است. اما ما آمدیم به جای لباس شنا, لحاف به خودمان بستیم و حالا می خواهیم شنا کنیم. باید این لحاف را دور بیندازیم.

یکی از وظایف انبیاء شکستن غل و زنجیرهاست. چرا می گوییم تا وقتی دختر اول ازدواج نکرده, دختر دوم هم نباید ازدواج کند؟ چرا پسری که سربازی نرفته نباید زن بگیرد. پسر زن بگیرد سربازی اش را هم برود. ما باید کاری کنیم که ازدواج در ایران تسهیل شود. باید قانونی درست شود که کسی که زن دارد, کمتر از دو سال خدمت سربازی انجام دهد. ما روی میخ نشستیم و می گوییم آخ! چه اشکالی دارد ستادی درست شود برای ازدواج با 14 سکه, با جهیزیه سبک و با فاصله طولانی بین عقد و عروسی؛ البته در مدت عقد, زن و مرد باید از هم کام بگیرند اما دیرتر سر زندگی شان بروند. این کار چه اشکالی دارد؟

 

 

 

اجر ایوب و آسیه

سید علی اکبر حسینی

استاد سید علی اکبر حسینی

در روایات آمده است کسی که بر سوء خلق زن خود صبر کند, خدای متعال در قبال هر سختی که در تحمل آن زن می بیند, اجر ایوب پیغمبر را به او عطا می کند. هم چنین , خانمی که بر سوء خلق شوهرش صبر کند, خدای متعال اجر آسیه را به او می دهد که با شخصی مثل فرعون زندگی می کرد. گاهی خیار تلخ را انسان با روی تلخ می خورد, اما اگر کسی بتواند تلخی را با شیرین رویی بخورد, خدا تمام وجودش را شیرین می کند. مردیکه در خانه اوقاتش تلخ می شود, در را به هم می زند و خداحافظی نمی کند و خارج می شود, متفاوت است از کسی که غبظش را فرو می نشاند و می گوید: خانم, خداحافظ یا می گوید آقا خداحافظ, خدا قلب چنین کسی را از امن و ایمان پر می کند.

 

 






برچسب ها : ره نمایی خوبان  ,

      
<      1   2   3   4      








[ نشریه خانه خوبان ]

[ good luck ]